نویسنده: محمود رامیار




 

در پایان یك چنین بحثی، از نظری بی‌مناسبت نیست كه سخنی هم درباره‌ی رسالت و نبوت و فرق میان آنها گفته شود. گرچه در بادی امر ممكن است چنین به نظر برسد كه چه فرق می‌كند، رسول یا نبی، هر یك كه مقدم باشد یا معنی وسیع‌تر و یا محدودتری داشته باشد؟ نتیجه یكی است: پیامبر است و پیامی كه رسانده. اما می‌بینیم كه یك چنین بحث‌های لغوی و لفظی، هیچگاه بدون نتیجه‌ای علمی نمی‌ماند. پس این بار هم بحث كوتاهی از همان لفظ و كلمه شروع می‌كنیم.
كلمه‌ی نبی 54 بار، جمعش «نبیّون» 16 بار و جمع مكسّرش «انبیاء» 5 بار و مصدرش «نبوت» 5 بار در قرآن آمده است.
در عربی این كلمه از ریشه‌ی «نبأ» است. «نَبأ» به خبری گفته می‌شود كه فایده‌ی بزرگی داشته و از دروغ عاری باشد. نبوت سفارتی است میان خداوند و صاحب خردان از بندگانش، تا موانع و مشكلاتشان را در كار معاد و معاش برطرف سازد. به پیامبر، نبی می‌گویند كه خبرآورنده است بدانچه خرد روشن آرامش می‌یابد. (1)
در این كه نبیّ بر وزن فعیل است حرفی نیست. بعضی هم آن را نَبِیء می‌خوانند و رسول اكرم را هم چنین خطاب كرده‌اند و منع شده‌اند. نبیّ‌ (با تشدید) را بلیغ‌تر از آن دانسته‌اند كه دلالت بر رفعت قدر و عظمت مقام دارد. اما اینكه این فعیل به معنی مفعول است و یا فاعل، اختلاف دارند. آنها كه معتقدند فعیل به معنی مفعول است، نبی را به معنی «مُنَبّاء» آگاه و آگاه شده می‌گیرند. زیرا خداوند او را از غیبش آگاه می‌كند و بدو می‌فهماند كه او نبی است. ولی بیشتر این «فعیل» را به معنی فاعل گرفته‌اند. نبی را به معنی «مُنْبِیء» آگاه كننده می‌گیرند كه مردم را از وحی آگاه می‌كند. (2)
مستشرقان حسب المعول معتقدند كه كلمه‌ی نبی در عربی مأخوذ از عبری (نَبِیء) Nabi و آرامی (نِبِیئا ā Nebi" و یا نبییو Nabiio) می‌باشد. بدین علت كه نبوت ریشه‌اش در اسرائیل بوده است. اما برخلاف نظر آنها، مرحوم استاد عباس محمود عقّاد معتقد است كه یهود نبوت الهی را به لفظ و معنی از قوم عرب گرفته است. آنها پیش از ورود به سرزمین كنعان و همسایه شدن با اعرابِ مقیم سرزمین مدیَن (3)، كلمه‌ای كه این معنی را برساند نداشته‌اند. او می‌گوید (4): «كلمه‌ی نبی لفظاً و معناً عربی است. زیرا مفهومی كه چنین معنایی را برساند در زبان‌های دیگر در یك كلمه جمع نشده است. عبرانیها این كلمه را بعد از ارتباط با عرب شمال جزیره، از آنها گرفته‌اند. آنها پیامبران قدیم را «آباء Patriarchs» می‌خواندند و از كلمه‌ی نبوت در آغاز جز مفهوم «انذار» چیزی نمی‌فهمیدند... آنها نبی را «رائی» (5) یا ناظر یا مرد خدا می‌گفتند و بر او اسم نبی اطلاق نمی‌شد، مگر پس از آنكه با چهار نفر از انبیای عرب كه در تورات ذكر شده (ملكی صادق (6)، ایوب، بلعام باعورا، شعیب یا یثرون)‌آشنا شدند. ابراهیم خلیل را «رئیس آباء» (پاتریارك) می‌گفتند. (7) بعد عقاد به بعضی از نظریات غربیها مثل هولشر و شمیدت استناد می‌جوید كه آنها هم طرفدار ورود این كلمه به عبری بعد از ورود به فلسطین هستند و اشاره می‌كند به تورات كه وقتی عاموس شنید اَمَصْیا او را نبی خوانده خشمناك شده فریاد برآورد كه: «من نه نبی هستم و نه پسر نبی، بلكه رمه‌بان بودم و انجیرهای بَرّی را می‌چیدم و خداوند مرا از عقب گوسفندان گرفت و خداوند مرا گفت برو و بر قوم من اسرائیل نبوت نما. » (8)
البته این هم نظری است، ولی مقدماتی دارد كه هریك محتاج اثبات است، بخصوص كه رسول خدا به امتی فرستاده شده كه پیش از آن خداوند بدانها نذیری نفرستاده بود (28: 46 و 32: 3 و 34: 44).
در تعریف نبی گفته‌اند كه صاحب خبر است، از خدا و از عالم غیب، نه تنها خود خبر می‌شود كه خبر باز می‌آورد و طبیعی است كه این تعریف بیشتر دلالت بر عظمت قدر و رفعت مقام وی دارد.
و یا نبی كسی است كه فرشته را در رؤیا می‌بیند و صدای او را می‌شنود همچون رؤیای ابراهیم و نیز رؤیای رسول خدا پیش از وحی. (9) ‌شاید بتوان گفت تدبری در آیات نشان می‌دهد كه انبیاء، آنهایی هستند كه از طرف خداوند به عنوان نذیر به مردم فرستاده شده‌اند. اما مانند رسول در رأس امت و سخنگوی امت نیستند. ولی همین نظر هم قطعی نیست.
كلمه‌ی رسول (جمعش رُسُل، و یا مُرْسَل و مُرْسَلون) در ادبیات عرب به معنی فرستاده آمده از یك معنای غیر روحانی فرستادن.
این كلمه اصیل عربی است و معادل آن در سریانی شَلَحْ (جمع آن شلیحون) در ارتباط با انبیاء به معنی برانگیخت و فرستاد در عهد عتیق (10)‌ به كار رفته. این كلمه از مصطلحات نصرانی است كه در عبری هم به كار رفته و شاید كلمه‌ی «سِلیح» كه در عربی به معنی رسول آمده از آن مأخوذ باشد. مسیحیان این كلمه را درست در همان موردی كه مسلمانان «رسول» را به كار می‌برند استعمال نمی‌كنند و بیشتر در معنی عام كلمه برای حواریّون به كار می‌رود (11) و در معنی «رسول الله» جمله‌ی «شِلِیحه دَلَهَه» به كار رفته است. (12)
رسول در عربی «فرستاده» است و رسول خدا پیام آور الهی است. از جانب خدا سفیر است به مردم. وقتی هم به طور مطلق «رسول» گفته شود، بر دیگری جز «رسول الله» اطلاق نمی‌گردد.
در قرآن مجید، رسول یا مُرْسَل، اضافه بر آنكه بر پیامبران اطلاق شده، بر ملائكه (42: 51 و19:19 و 20: 96 و 15: 61 و... ) و بر مردم عادی (12: 50 و 7: 35) و بر حواریّون مسیح (36: 13) نیز اطلاق گردیده است. میان رسول و امت در قرآن ارتباط زیادی دیده می‌شود. خداوند به هر امتی تنها یك رسول می‌فرستد (10: 47 و 16: 36، ایضاً 23: 44 و 40: 50). این آیات تقریباً تطبیق می‌كند با آیاتی كه در آنها ذكر می‌شود: خداوند روز قیامت از هر امتی شاهدی خواهد گرفت (4: 41 و 28: 75). (13) اما به طور قطع نمی‌توان گفت كه رسول در رأس امت است و نبی فاقد امت. زیرا خداوند در مورد انبیاء نیز فرموده: «کَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِیِّینَ (2: 213) (14).
پس فرق رسول و نبی چیست؟ در این باره توضیحات مفصلی داده شده ولی نتیجه‌ی قطعی و روشنی بدست داده نشده است. بعضی گفته‌اند كه رسول پیام آوری است كه رسالت او، ابلاغ آن پیام به مردم است. اما نبی، وحی الهی را دریافت داشته، ممكن است مأمور به ابلاغ آن پیام هم باشد، كه در این صورت هم نبی است و هم رسول، و ممكن است كه وظیفه‌ی تبلیغ نداشته باشد. در این صورت فقط نبی است. پس هر رسولی الزاماً نبی هم هست، ولی هر نبی رسول نیست (یعنی عموم و خصوص مطلق است. )
یا، رسول صاحب كتاب و شریعت است و شریعتِ پیش را نسخ می‌كند. اما نبی كتاب نداشته و یا شریعت پیش را نسخ نكرده است.
به همین جهت در مورد رسول اكرم اسلام گفته‌اند كه وحی الهی در بدو امر برای نبوت بوده و در سال سوم و یا چهارم وحی، دعوت به رسالت برای همه‌ی مردم پیش آمده است. نخستین آیه‌ای كه برای نبوت نازل شده همان «اقرأ باسم ربك» است كه گفتار خداوند: «بخوان به نام پروردگارت» دلالت می‌كند بر نبوت محمد مصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم)،‌زیرا نبوت عبارت است از وحی به شخص بر زبان فرشته به تكلیف خاص. اما گفتار تعالی: «یا ایها المدثر، قم فانذر» دلیل بر رسالت رسول خداست. زیرا رسالت، وحی به شخص است بر زبان فرشته به تكلیف عام. (15) بنابراین اگر این نظریه را بپذیریم دوره‌ی نبوت 3 سال و دوره‌ی رسالت بیست سال خواهد بود.
اما حقیقت این است كه چنین فرقی در آیات قرآنی به وضوح دیده نمی‌شود. زیرا لازمه‌ی آن مقدم داشتن نبوت بر رسالت است كه طبق این نظر نبوت عمومیت دارد و شامل رسالت هم می‌شود. در صورتی كه در قرآن مجید درباره‌ی موسی می‌فرماید: «كان رسولاً نبیّا» (19: 51) كه اگر مفهوم نبی اعم از مفهوم رسول بود و شامل آن هم می‌شد، به مقتضای مقام مدح و تعظیم باید نبی قبل از رسول ذكر می‌گردید. و بازفرمود: «وَ مَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رَسُولٍ وَ لاَ نَبِیٍّ (22: 52) پیش از تو رسول و نبی نفرستادیم... » نبی در مقابل رسول ذكر شده و هر دو فرستاده‌ی خدا معرفی شده‌اند (و نیز 7: 157، 158 و 19: 54 اسمعیل صادق الوعد).
تدبری در آیت (مثلاً 39: 69 و 33: 40) نشان می‌دهد كه هر كس از طرف خدا برای هدایت خلق مبعوث شود و مبشّر و منذر باشد نبی نام دارد. هر امتی، چنانكه گذشت، رسولی دارد كه بعثتش برای اصلاح همه جانبه‌ی كارهای امت است و تكذیبش مستوجب عقوبت پروردگار خواهد بود (10: 47 و 17: 5 و 4: 165) عده‌ای به استعمال این كلمه از نظر زمانی در قرآن استناد می‌جویند كه كلمه‌ی نبی در دوره‌ی دوم اقامت پیامبر در مكه به شكل مفرد و جمع سالم (نبی و نبیون) نازل شده و در مدینه جمع مكسّر آن (انبیاء) آمده (16) و رسول نخستین بار در سوره‌ی مزمل نازل شده، در صورتی كه تدبّری در آیات قرآن و احادیث نشان می‌دهد كه استعمال هر دو كلمه قدمتی بیشتر از اینها دارد. نبی در همان سال‌های آغاز وحی (حدود سال چهارم بعثت) به اسحق اطلاق گردیده (37: 112) و كلمه‌ی رسول هم نخستین بار با صفت كریم درباره‌ی جبرئیل به كار رفته (81: 19 و 69: 40 تا حدود سال سوم بعثت) و در همان سال‌ها صالح نیز رسول الله خوانده شده (91: 13) و از موسی هم به رسول (73: 15)‌تعبیر شده است.
پس استناد به ترتیب نزول هم به دلیل ابهامی كه در تاریخ نزول وجود دارد و همیشه یك امر نظری است، مشكلی را حل نمی‌نماید.
راه دیگری رفته‌اند و گفته اند: رسالت افضل است از نبوت، زیرا نتیجه‌ی رسالت هدایت است و نبوت تنها به نبی محدود می‌شود مثل علم و عبادت. شیخ عزالدین بن عبدالسلام می‌گوید: نه، نبوت افضل است، زیرا وحی به معرفت خدا و صفات او است و از دو جانب به «الله» متعلق می‌شود (سیری است از خدا به نبی و از نبی به خدا) و رسالت امر تبلیغ است كه از یك سو به خدا متعلق می‌شود. جواب داده‌اند كه رسالت شامل نبوت هم هست، پس این افضل است. (17) ولی واقع این است كه افضلیّت این یا آن، بستگی به داشتن تعریف مشخصی از هر یك و تعیین قطعی حدود این تعریفات است.
حدیثی از امام محمد باقر (علیه السلام) نقل شده كه فرمود: نبی كسی است كه خواب می‌بیند و صدا می‌شنود، ولی ملك را مشاهده نمی‌كند و رسول كسی است كه صدا می‌شنود و خواب نمی‌بیند و مَلك را مشاهده می‌كند. (18) منظور این بوده كه علامت نبوت خواب دیدن و علامت رسالت مشاهده‌ی فرشته‌ی وحی است.
علامه طباطبایی با تفرّسی آگاهانه از تدبر در آیات استنتاج می‌كنند: نبوت و رسالت دو مقام است كه خاصّ یكی در خواب دیدن و خاصّ دیگری دیدن فرشته‌ی وحی است. پس ممكن است هر دو مقام در یك فرد جمع شود كه هر دو خصوصیت را واجد باشد و ممكن است نبوت بدون رسالت باشد. پس رسالت اخص از نبوت است در مصداق نه در مفهوم، نبی از حیث مصداق اعم از رسول است، اما از لحاظ مفهوم، هركدام مفهوم خاص خود را دارد. (19)
این مسأله‌ی فرق نبی و رسول ظاهری ساده دارد و شاید هم بحثی انتزاعی به نظر برسد. هر دو فرستاده‌ی خدایند، حال خواه تكلیف به تبلیغ هم باشد یا نه، چه اثری دارد؟ اثر واضح‌تر آن در آیه‌ی 40 سوره‌ی احزاب روشن می‌شود كه فرمود: «ولكن رسول الله و خاتم النبیین» پیامبر اسلام خاتم انبیاء است. یعنی اگر نبی غیر از رسول باشد، پس خاتم رسل كه خواهد بود؟ در صورتی كه چون رسولان دسته‌ای از انبیاء هستند، وقتی رسول خدا خاتم انبیاء بود، الزاماً خاتم رسل هم خواهد بود. در فرق میان نبی و رسول، مسأله‌ی مهم، اهمیت بیشتر كدام یك از آنها نیست. مسأله‌ی مهم شمول آن است. كدام یك از این‌ها شامل‌تر و عام‌ترند. اگر بگوئیم نبی اخص از رسول است و تمام توجه به اثبات اهمیت بیشتر نبوت از رسالت باشد و عنایتی به شمول و عمومیت كلمه نداشته باشیم، طبیعی است كه دایره‌ی آن محدودتر خواهد بود و رسالت شمول و عمومیت بیشتری می‌یابد و حال آنكه همه می‌دانیم خاتم انبیاء، خاتم رسل نیز هست.

پی‌نوشت‌ها:

1. مفردات راغب كلمه‌ی نبأ.
2. سیره‌ی شامی2: 370 و 372.
3. سرزمین مدین در طول خلیج عقبه تا موآب و طور سینا، یا در امتداد شبه جزیره‌ی سینا تا فرات است. ساكنان آنجا با مردم فلسطین و لبنان و مصر تجارت می‌كردند و همان تاجران بودند كه یوسف را از چاه بدر آوردند (سفر پیدایش37: 28). موسی پس از فرار از نزد فرعون مدتی نزد شعیب در آنجا زیست (خروج2: 11-15) و با دختر او ازدواج كرد (خروج2: 16-22).
4. الثقافة العربیة اسبق من ثقافة الیونان و العبریین: 71.
5. عاموس7: 12.
6. ملكی صادق یا ملكی صَدَق Melchizedek قدیمی‌ترین پادشاه اورشلیم، كاهن و یكی از موحدین اولیه‌ی سامی بود كه ابراهیم را متبرك كرد و از او عشر گرفت. (سفر پیدایش 14: 18-20)
7. انجیل: رساله‌ی عبرانیان 7: 4.
8. عاموس7: 14-15.
9. اصول كافی1: 176 چاپ دوم، الاختصاص شیخ مفید 328 تهران، البصائر: الجزء الثامن، الباب الخامس، بحار7: 293، تفسیر البرهان 3: 16.
10. خروج3: 13، اشعیاء6: 8، ارمیا 1: 7.
11. انجیل لوقا22: 28، 1 قرنتیان 9: 1.
12. در رساله‌ی ضمیمه‌ای اعمال سنت توماس، از مقاله‌ی رسول ونسینك مختصر دائرةالمعارف اسلام.
13. در آن روز جز رسولان سخن نگویند. بخاری: اذان129، توحید 24، مسلم: ایمان 299.
14. در حدیثی هم آمده «انّ نبیاً من الانبیاء كان اُعجِبَ بامته» ترمذی تفسیر سوره‌ی 85: 2.
15. البرهان فی علوم القرآن1: 208.
16. مقاله‌ی «نبی» از هوروویتز در مختصر دائرةالمعارف اسلام.
17. سیره‌‌ی شامی 2: 370.
18. اصول كافی1: 176 چاپ دوم تهران.
19. تفسیرالمیزان ذیل آیه‌ی 213 سوره‌ی بقره.

منبع مقاله :
رامیار، محمود؛ (1392)، تاریخ قرآن، تهران: انتشارات امیركبیر، چاپ سیزدهم